رویکرد آریانا به پیشبرد پروژه‌های برنامه‌ریزی استراتژیک

رویکرد آریانا در پیشبرد پروژه‌های برنامه‌ریزی استراتژیک، رویکردی مشارکتی است که در آن بر مشارکت مدیران ارشد و میانی و حتی کارشناسان در فرایند برنامه‌ریزی اصرار داریم. این اصرار از آن جهت است که موضوع‌های استراتژیک سازمان از نزدیک لمس شوند و راه‌حل‌ها نیز از سطوح درگیر با مسئله، طراحی و توسعه یابند.

از سوی دیگر، سطوح مختلف سازمان باید نسبت به مسایل سازمان شناخت پیدا کنند و در نهایت نیز این همسویی در شناخت موضوع‌های استراتژیک و مشارکت در توسعه راه‌حل‌ها،  تعهد سازمان برای حل آن‌ها را ارتقا خواهد داد. توجه به این نکته ضروری است که تحقق نیافتن استراتژی در بسیاری از موارد به دلیل ضعف برنامه‌ریزی استراتژیک نبوده و مشکل اصلی، پیاده سازی استراتژی تدوین شده است. طرح‌ریزی و سپس اجرای استراتژی، مستلزم تعهد مدیریت ارشد به تغییر و بسیج سازمان در جهت تحقق اهداف استراتژیک است و این مهم جز با توسعه ظرفیت‌های مدیریتی در سازمان حاصل نمی‌شود.

برنامه‌ریزی استراتژیک اغلب فرصتی برای اندیشیدن به سمایل و چالش‌های سازمان فراهم می‌آورد که با اتخاذ رویکرد یادگیری عملی و جلب مشارکت مدیران ارشد و میانی می‌توان از آن برای توسعه مدیریت بهره جست. برای نیل به این مهم- توسعه ظرفیت مدیریت سازمان در طول سفر استراتژی- شرکت مشاوره مدیریت آریانا پروژه‌های برنامه‌ریزی استراتژیک را در شرکت‌ها مطابق شکل ۱ در چهار مرحله طرح‌ریزی می‌کند.

شکل ۱٫ فرآیند پیشبرد پروژه‌های برنامه‌ریزی استراتژیک

طرح‌ریزی پروژه

پروژه برنامه‌ریزی استراتژیک نیز همچون سایر تلاش‌های پروژه‌ای دیگر، در ابتدا با «طرح‌ریزی»، به عنوان گام صفر آغاز می‌شود. هدف از انجام این گام، آشنایی تیم مشاوره با موارد زیر است.

  • طیف محصولات و خدمات سازمان
  • ماهیت کسب و کار سازمان
  • محیط رقابتی سازمان (اندازه بازار، سهم بازار، رقبا و سهم بازار آن‌ها و …)
  • ذینفعان کلیدی سازمان
  • سوابق برنامه‌ریزی پیشین

نتیجه این مرحله طرح‌ریزی دقیق مراحل اجرایی پروژه و تعیین خروجی‌های احتمالی هر یک از مراحل آتی خواهد بود.

 

شناسایی موضوع‌های استراتژیک

جوهره استراتژیک تمرکز است و مدیران استراتژیست ضمن داشتن هوشمندی و هنر تمییز موضوعات و مسایل کلیدی و حیاتی سازمان از موضوع‌های معمول و جاری، بخش قابل توجهی از منابع و تلاش خود را در «موضوع‌های استراتژیک» صرف می‌کنند. بدیهی است که برای تحقق تمرکز مورد نظر، نخستین گام، بازشناسی موضوع‌های استراتژیک سازمان خواهد بود. از نظر ما موضوع‌های استراتزک سازمان را می‌توان از یک یا تعدادی از خاستگاه‌های زیر شناسایی نمود.

  • قابلیت‌های داخلی سازمان (نقاط قوت و ضعف در حوزه‌های منابع انسانی، مالی، فناوری اطلاعات، مدیریت پروژه و …)
  • نیازها و انتظارهای تصریحی و تلویحی ذینفعان کلیدی (تحلیل این موضوع در سازمان‌های عمومی و دولتی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.)
  • فضای رقابتی کسب و کار (با تمرکز بر تحلیل پورتر شامل قدرت چانه‌زنی مشتریان و تامین‌کنندگان، تهدید احتمالی رقبای جدید یا کالاهای جایگزین و شدت رقابت میان رقبای موجود)
  • فرصت‌ها و تهدیدهای محیط پیرامون سازمان (تحلیل PEST شامل تحلیل متغیرها و روندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیکی)
  • چشم‌انداز سازمان
  • تحلیل دوره عمر سازمان و چالش‌های احتمالی فراروی آن برای گذر سلامت از مراحل طبیعی رشد

خروجی این مرحله فهرستی -البته محدود- از مهم‌ترین موضوع‌های استراتژیک سازمان خواهد بود؛ موضوع‌هایی چون کاهش قیمت تمام شده، تامین منابع مالی و مدیریت نقدینگی، یکپارچگی رو به عقب و تملک تامین کنندگان، توسعه شبکه فروش و توزیع و … .

تحلیل موضوع­‌های استراتژیک

تا دو دهه پیش پروژه‌­های توسعه استراتژی، تا مرحله قبل تعیین موضوع­‌های استراتژیک – پیش رفته و به اتمام می­رسید. موضوع­‌های شناسایی شده در مرحله قبل – برای مثال کاهش قیمت تمام شده – از یک سو آن قدر کلی بودند که هر یک از افرا و واحدهای سازمان بنا به وظیفه، دغدغه و تجربه خود، تفسیر و قرائتی ویژه از آن داشته و از سوی دیگر آن قدر عمومی که می‌­توانستند برای هر سازمانی به کار روند.

حل این مشکلات در گرو ارایه راه­‌حلی بود که نتایج حاصل از انتخاب استراتژی را به عملیات‌­های روزمره پیوند بزند. به عبارت دیگر، آمال و آرزوهایی که در برنامه‌­ریزی استراتژیک تدوین شده بودند، باید به عبارت­‌های عملیاتی و قابل اندازه‌­گیری ترجمه می­شد. کارت امتیازی متوازن با چنین هدفی توسعه یافته  است.

نقشی که کارت امتیازی متوازن در برنامه استراتژیک بازی می­کند همان­طور که در شکل ۲ نیز دیده می­شود، ایجاد ارتباط میان استراتژی سازمان و اقدام­‌های اجرایی در زنجیره‌ه­ایی از روابط علت و معلولی است. به این ترتیب، نتایج برنامه‌­ریزی استراتژیک معلق نمی‌­مانند و به شکلی روشن و شفاف به اقدام پیوند می­خورند.

کارت امتیازی متوازن ابزاری برای شناسایی موضو‌‌ع‌­های استراتژیک یا توسعه استراتژی‌­های سازمان نیست، بلکه موضوع­‌های استراتژیک را صورت­بندی می­‌کند و سنجه‌­های اندازه­‌گیری تحقق اهداف و اقدام‌­های عملی را روشن می­سازد و به این ترتیب استراتژی سازمان را به اقدام و عبارت‌­های عملیاتی ترجمه می­کند. در شکل ۲ نقش کارت امتیازی متوازن در صورت‌­بندی مسایل استراتژیک و ترجمه آن‌ها به اقدام نشان داده شده است.

پس از شناسایی موضوع­‌های استراتژیک سازمان – با هدف پرهیز از کلی‌­گویی و تفسیرپذیری موضوع­‌های شناسایی شده در گام دوم – گام سوم به تحلیل موضوع­‌های استراتژیک می­‌پردازد. برای انجام این مهم همچون حرکت از بیرونی‌­ترین لایه پیاز به داخلی‌­ترین لایه آن (مغز پیاز)، موضوع استراتژیک و اجزا و مولفه‌­های تشکیل‌­دهنده آن، لایه به لایه شناسایی شده و در قابل روابط علی و معلولی مورد بررسی قرار می‌­گیرند. خروجی این مرحله، ما را به شناسایی گلوگاه‌­های سازمان – برخاسته از فرآیندهای استراتژیک – رهنمون می­سازد.

شکل ۲٫ نقش کارت امتیازی متوازن در ترجمه استراتژی به اقدام

توسعه نقشه استراتژی

فرماندهان جنگی این هنر را دارند که به هنگام تحلیل مواضع خود و دشمن – به عنوان مثال پیش از طرح‌­ریزی حمله‌ه­ای همه­‌جانبه – آرایش نظامی دو طرف جبهه را در یک نقشه یا ماکت جمع­‌وجور خلاصه کرده و به طور عینی به تحلیل آن بپردازد. در این مرحله از پروژه، حاصل تمام تحلیل­‌های انجام شده در مراحل قبلی، در یک صفحه یا عنوان “نقشه استراتژی” جمع­‌بندی و ارایه می­شود. منطق نقشه مورد اشاره، بسیار ساده و بر مبنای کارت امتیازی متوازن در چهار وجه مالی، مشتری، فرآیندها و رشد و یادگیری است.

مطابق شکل ۳ نقشه استراتژی با زبان بسیار ساده و ملموس در پی آن است که اهداف مالی سازمان – انتظارهای سهامداران – را در بالاترین سطح نقشه ارایه نماید.

مطابق منطق نقشه، اهداف مالی سازمان – سودآوری پایداری – با برآورده­‌سازی و ارایه ارزش‌­های مورد انتظار مشتری و کسب اطمینان از رضایت وی حاصل می­شود. با این مضمون وجه دوم نقشه به بسته انتظارهای مشتری از محصول یا خدمات سازمان اختصاص دارد.

وجه سوم نقشه استراتژی عنوان می­کند که برآورده‌­سازی ارزش­‌های موردنظر مشتری، از طریق ترکیب خاصی از فرآیندها و عملیات کارآمد سازمان، قابل تحقق است. به عبارت دیگر در این وجه باید مهم‌ترین فرآیندها و عملیات سازمان که بیشترین تاثیر را در تحقق وجه دوم نقشه دارند، شناسایی و مورد تحلیل قرار گیرند.

چهارمین و آخرین وجه نقشه بر این موضوع دلالت دارد که صرف داشتن فرآیندهای استراتژیک چابک و کارآمد، برای تحقق موضوع­های استراتژیک سازمانی کافی نیست. منطق BSC به ما گوشزد می­کند که اجرای کارآمد فرآیندهای وجه سوم، منوط به تحقق سه موضوع زیر در سازمان است.

  • در اختیار داشتن نیروی انسانی کارآمد، دست­کم در مشاغل استراتژیک (سرمایه انسانی)
  • در دسترس بودن ابزارها و سیستم­‌های اطلاعاتی مورد نیاز مشاغل استراتژیک سازمان (سرمایه اطلاعاتی)
  • برقراری فضا و محیط کاری سالم (آمادگی سازمانی)

به عبارت دیگر نباید تردید داشت که بهترین فرآیندها، بدون داشتن نیروی انسانی، سیستم­‌های اطلاعاتی و فرهنگ سازمانی مناسب، مجالی برای اجرا در سازمان پیدا نمی­کنند.

شکل۳٫ منظق کارت امتیازی متوازن برای سازمان‌های خصوصی

برنامه‌­ریزی عملیاتی

تاکنون و با انجام تحلیل­‌های گسترده – از قابلیت­‌های داخلی سازمان گرفته تا متغیرهای کلان محیطی که تاثیر کمتری بر تغییر روند آنها داریم – موضوع­های استراتژیک را شناسایی کرده و در پرتو منطق BSC، مسیر حرکت سازمان برای تحقق آنها را در یک صفحه و با عنوان نقشه استراتژی ترسیم کرده‌­ایم. با وجود ارزشمند بودن دستاورد نهایی (نقشه استراتژی) مراحل قبلی، باز هم نیاز به تعمیق تلاش­‌ها و ادامه مسیر داریم.

در این مرحله در پی آنیم که حرکت (یا ایستایی) سازمان در مسیر تحقق استراتژی‌­هایش را با کمک شاخص­‌هایی کمی و شفاف، کنترل نماییم. با توجه به این مهم و مطابق شکل ۴ برای هر یک از اجزای نقشه شاخص­‌های روشنی تعریف و پس از اندازه‌­گیری روند گذشته آنها، به هدف‌­گذاری شاخص‌­ها در چند سال آتی می­پردازیم.

بدیهی است که با دست روی دست گذاشتن و عدم طرح‌­ریزی برنامه‌­های ویژه، بخش قابل توجهی از اهداف شاخص­‌ها محقق نخواهد شد. در ادامه این مرحله و به منظور افزایش احتمالی تحقق اهداف موردنظر شاخص­‌ها، برای هر هدف اقدام‌­ها و پروژه­‌هایی خاص پیش­بینی شده و کار با تعیین مالک (فرد یا واحد مسوول انجام اقدام) و زمان و بودجه انجام اقدام به اتمام می­رسد. با انجام این فرآیند، می­توان امیدوار بود که استراتژی‌­های سازمان به عبارات و اهداف کمی و ملموس ترجمه شده و قابل کنترل خواهند بود.

با مرور دوباره گزارش سفر استراتژی درمی­یابیم، آنچه را که در پنج مرحله بالا گذراندیم، تنها منجر به اتمام مرحله دوم سفر استراتژی – ترجمه استراتژی به اقدام – شده است. در انتهای مرحله دوم سفر، سندی برای استراتژی خود داریم که به برکت BSC به اقدام‌­ها و برنامه‌ه­ای عملیاتی (کمی، شفاف و قابل کنترل) تبدیل شده است. اما از این برنامه مناسب نیز در صورت عدم تحقق موارد زیر، نمی­توان انتظار معجزه داشت.

  • جاری‌­سازی استراتژی به تمام سطوح سازمان
  • اتصال نتایج تحقق استراتژی به جبران خدمت افراد
  • اتصال فرآیند بودجه‌­ریزی به استراتژی
شکل۴٫ نمونه‌ای از کارت‌های امتیازی (برنامه‌های عملیاتی)